چگانه گویی

با انگیزه ی فوق العاده شب رو بیدار می مونی اما دردسرها از چند ساعت بعد شروع می شه. وقتی که سطح آدرنالین خون پایین میاد. خستگی هجوم میاره و حتی توان ایستادن رو پاهای خودتم نداری. درواقع مغز در شرایط بیخوابی اونقد تحت تاثیر قرار می گیره که با مستیه مشروبات و بعضی داروها برابری می کنه

بدن به خوابیدن نیاز داره، هرچند شستن صورت با آب سرد می تونه یه حال خوب  بوجود بیاره، اما بعد چند دقه .............

به هرحال بدن به خواب نیاز داره ....

پس بفرمایید کافئین 

کافئین کل حرفای بالا رو نقض میکنه ، هاهاها !!!

طی تحقیقاتم متوجه شدم مصرف ۲۰۰ گرم قهوه حال آدما از رو به موت به رو به تجلی تغییر میده

این همه حرف زدم که بگم چی


که بازم دیشب خوابم برد 


فکرشو بکن ، چشاتو  بستن و  شخص اول مملکت روبروته ، بهت میگن باهاش حرف بزن و اون فقط گوش میده ، تو هم شروع میکنی به حرف و درد و دل و وضع کشور و گرونی و الا ماشاء الله ... 

بعد میبینی صداش در نمیاد‌، بعد از دو ساعت مشکوک میشی،  چشماتو باز میکنی و میبینی    بع‍ ‍   ‍له ...

شخص اولی وجود نداشته و سر کار بودی

هه هه من که خودم باشم **** (استغفرالله این حرفا چیه)

خلاصه اینکه من نقش شخص اولو بازی میکنم

یهو چشمشو باز میکنه میبینه من نیستم 

واقعا خودم خجالت میکشم که انقدرررر ازش معذرت خواستم

راهی هست من بتونم از ۱۲ شب تا ۸ صبح بیدار باشم ؟


جانگولک
۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

الآن غروبه و طبق معمولِ غروبا دلم گرفته ، اما امروز خیلی بیشتر 

دفعه قبلی که از اشتباهم حرف زدم کلی نظر خصوصی داشتم که کمکم کرد

از همتون ممنونم... 

آدما عاشق میشن ، با هم یکی میشن ، بعضی وقتا قهر میکنن ، آشتی میکنن ،دعوا میکنن

میخندن ، همه اینا خاطره میشه 

مهم اینه اون تَهه دل  از هم دیگه چرکین نشه ...

قبل ورودم همیشه کلی حرف دارم اما تا وارد میشم یادم میره

آقا من ، شبا خوابم میبره ، برای جغد شدن چی پیشنهاد میکنین !؟


خودم نسکافه رو انتخاب کردم ....

البته موضوع خوابیدن و نخوابیدن ساده نیست 

دلِ تنها بهونه ی زندگیمو رنجوندم از خودم و باید به دستش بیارم



مریم دوستت دارم ، خیلی دوستت دارم ، دوس ندارم اینجوری بشه 

دلم نمیخواد هیچوقت نارحتت کنم ، من واقعی عاشقتم برای با تو بودن همه تلاشمو 

میکنم ، جز تو هیشکی برام مهم نیست . فقط تو رو خدا اینجوری ازم نارحت نباش دل من مث دل گوساله کوچولوئه 


در پایان میگم که : قول میدم دیگه اشتباهاتی نکنم که نارحت بشی انقد شادت میکنم دلت واسه نارحتی تنگ بشه ، حلال کن 💜




یه پینوشت هم بدم


پ ن : کلا سه چار نفر اینجا نظر میذارن برام

میام بهتون سر میزنم و همه رو میخونم اما 

نمیتونم نظر بذارم با این مرورگر ... درست بشه 

حتما میام 🌼


جانگولک
۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

چرا همیشه درست وقتی کلی حرف هست که باید بزنی

همه ی آسمونا و زمین دست به دست هم میدن همه چیزو 

خراب میکنن

مگه من چیکار کردم آخه !!!

داستان از یه انتظار کوچولو شروع میشه که به یه بحث کوچولو

میرسه و بعدا هم یه آشتی کوچولو و نُقلی ...


هیچوقت دخترا رو نارحت نکنید ، قلب ملبشون کوچولوئه نارحت میشن

زود قهر میکنن ، هیچوقتم اینجوری به انتظارشون نذارین!  (چه جوری؟)


دیشب همه ی زندگیمو نارحت کردم ، الآن دقیقا ساعت هاس ازش بی خبرم

البته تو خواب نازه ، ولی کلی برام بیدار مونده بود ، در حالی که من ، وقتی اومد رفتم 

خوابیدم 😞


یه راه حل بدین : که چطور باید برخورد کنم ؟

آیا خوابیدن وقتی عشقولکتون میاد پیشتون کار خوبیست؟

What to do ? What not to do ?

جانگولک
۰۳ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

انقد عصبانی ام کارد بزنم خونم در نمیاد ، جاش جونم داره در میاد


این چه وضع مملکته !!!؟ 

رشته م مترجمی زبانه ، یه نمره م از ۱۷ پایین تر نیومده

چرا باید درسای عمومی گند بزنه به معدلم !؟

آخه تاریخ تحلیلی صدددددددر اسلام

به من چه ربطی داره ، ابوسفیان چرا با پیامبر دشمن بود

واقعا به من چه !؟؟ من تاریخ خودمو بلد نیستم 

الآن خیلی سگم....واقعنا ، عه عه عه الکی الکی 10 شدم


اعتراض تهدید آمیزم نوشتم ، اخراج نشم خوبه ، همش یه ترم مونده 

دهن سرویسا نمیدونم چرا درسای عمومیه ...... میذارن

همیشهه از همین عمومیا لطمه خوردم ...




ای تف تو روحت دنیا


با این حال مریمممممم عاشقتم 💖

جانگولک
۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

آدم که یاد گذشته هاش میوفته 

چشمونش از گریه اشک آلود میشه

تصویری از روزای رفته میبینه 

که در اون هر چهره ای نابود میشه

هر پرستویی که به سویی میپره

خبرِ پایانِ فصلی رو میبره

هر گل تازه ای که چشم باز میکنه

به خودم میگم که این نیز میگذره


دلم میخواست پنجاه سال قبل زندگی میکردم

میشد سال ۴۴

برم سرچ کنم ببینم چه خبر بوده :

در روز ۲۶ خرداد ۱۳۴۴ حکم اعدام محمدصادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد و رضا صفارهرندی چهار تن از اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی به اجرا گذاشته شد. اتهام این افراد شرکت در ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر وقت در اول بهمن ۴۳ بود.


اوه ، چه جالب

اون زمان حداقل یه هیجانی داشت


اگه میتونستم یه ماشین زمان بسازم حتما یه سر میزدم


روز اول میرفتم و یه دونه میخوابوندم زیر گوش شیطون که بهمون سجده نکرد احمق

بعدش اون درختو با تبر قطع میکردم که آدم دور و اطرافش پیدا نشه

اگه اینجوری میشد دیگه همه شاد بودیم ....


جانگولک
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

مادر بزرگ باچارقدش اشکش را پاک کرد و گفت:

آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه.

اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم، نشد. 

دلم پر میکشید که حاجی بگه دوست دارم و نگفت

گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود، زیر چادر چند تا بشکن می زدم.

آی می چسبید.

گفت: بچه گی نکردم، جوونی هم نکردم. یهو پیر شدم

به چشمهای تارش نگاه کردم و حسرت ها را ورق زدم

گفتم: مادر جون حالا بشکن بزن، بزار خالی شی

گفت:حالا که دستام دیگه جون ندارن؟

انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند

خنده تلخی کرد و گفت: 

اینقدر به همه هیس نگید. 

بزار حرف بزنن. 

بزار زندگی کنن.

آره مادر هیس نگو، 

آدمیزاد از "هیس " خوشش نمی یاد...

جانگولک
۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی. 

اما رازش را نفهمیدیم. 

به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم.

به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت گریستیم و باز....نفهمیدیم.

به کیف صورتی گلدار...به دوچرخه آبی شبرنگ...


بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم.

چقدر این درس "تنهایی" تکرار شد و ما رفوزه شدیم.



این بند ناف را روز اول بریده بودند  

ولی ما هرروز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم

و نفهمیدیم.....افسوس نفهمیدیم که 

قرارست روی پای خود بایستیم

نفس از کسی قرض نگیریم

قرار از کسی طلب نکنیم

عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم

دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم


به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم.

دربند نباشیم....رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم.

عزت انسان بودنمان را به پای کرشمه کسی قربانی نکنیم.


بند ناف را خوب نبریده اند....به مویی بند ست...تمامش کنیم!

جانگولک
۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

شنبه روز بدی بود، روز بی حوصلگی

وقت خوبی که می شد غزل تازه بگی 



صبح یکشنبه ی من ، جدول نیمه تموم 

همه خونه هاش سیاه، روی خونه جغد شوم

 



صفحه ی کهنه ی یادداشت های من 

گفت دوشنبه روز میلاد منه، 

اما شعر تو میگه که چشم من تو نخ ابره که بارون بزنه 

آخ اگه بارون بزنه ، آخ اگه بارون بزنه 



غروب سه شنبه خاکستری بود 

همه انگار نوک کوه رفته بودن 

به خودم هی زدم از اینجا برو 

اما موش خورده شناسنامه ی من 



عصر چهارشنبه ی من، عصر خوشبختی ما 

فصل گندیدن من ، فصل جون سختی ما 



روز پنجشنبه اومد 

مثل سقاهک پیر ، رو نوکش یه چیکه آب

گفت به من بگیر بگیر 


جمعه حرف تازه ای برام نداشت 

هر چی بود پیش تر از اینها گفته بود

جانگولک
۱۴ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

- اعصابم خرده از همه چیزایی که نمیذارند بخوابم. اصلا خودت چرا بیداری؟

-منم اعصابم خرده از دست توی بی صفت که نمیذاری من بخوابم.

.- اوهوم- پای چشام گود افتاده؟

-نه

-حداقل یه نگاه بکن بعد بگو نه. جان من گود نیفتاده؟پس چرا من اینجوری حس میکنم

- گفتم نه!

-بداخلاق-...- ولی تو پای چشمات گود افتاده... خب نیفتاده چرا چشم غره میری؟

-اصلا میخوای لالایی بخونم؟

-اره- لا لا لالایی لالا لالایی لا لا لالایی لالا لالا... اااااااااااا چرا گریه می کنی پس؟-...- میگم چرا گریه میکنی؟باشه حرف نزن. به جهنم. بیا بریم بخوابیم خسته م

.- من خسته نیستم.

- هستی. بریم بخوابیم.زود باش. بریم.

- باشه


از آینه کند و رفت توی رخت خوابش. انقد غلت زد تا بلاخره خوابید.

جانگولک
۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر


خرداد که میاد ینی دو قدم بیشتر به روزای گرم تابستون نمونده ، قدم اول تابستونی کردن حال و هوای دلتونه ، قدم دوم ......... هعی
انگار همین دیروز سال نو شد
تا چشم رو هم میذاریم روزا و ماه ها و سال ها میگذرن
به قول محسن
میگذره این دلخوشیا میگذره...عمرِ تو و من بخدا میگذره
فردا ، شبِ نیمه شعبانه ، شیرینی سفارش دادیم واسه فردا ، چرا هیچی مث گذشته نیست !!؟
چرا آدما خوشحال نیستن ، الان رفتم تو فکرررررر
صدای پنکه اذیتم میکنه ، حالت بده ، حالم بده

زود خوب شو ، باشه ؟ 💖

جانگولک
۱۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر