روا نبود که اینجوری از دلِ تو جا بمونم
روا نبود با این همه تنهایی ، تنها بمونم
حیف دلم که پیشِ تو ، موند و به هیشکی دل نبست
حیف دلِ صبوره من ، که عاشقت بوده و هست
روا نبود که اینجوری از دلِ تو جا بمونم
روا نبود با این همه تنهایی ، تنها بمونم
حیف دلم که پیشِ تو ، موند و به هیشکی دل نبست
حیف دلِ صبوره من ، که عاشقت بوده و هست
گاهی فکر میکنم چقدر این پنجره های بلند خوبن
همین ها که تا پیش پای آدم پایین کشیده میشن
وقتی بارون میاد ، وقتی پشت شیشه ی پنجره اسیر شدی،
وقتی اتاق کوچکتر میشه ، هی کوچکتر میشه و تو هی خفه خفه خفه تر میشی ،
چقدر این پنجره های بلند خوبن. همین ها که تا پیش پای آدم...
گاهی ، وقتی آدما بهت نیاز دارن مهربون میشن ...
ااین درسته ؟ شاید آره ، شایدم نه ... اما من یکی رو میشناسم همینجوری مهربونه
واقعا چرا ؟ چرا دنیا سخت میگیره به این بعضیا
بعضی وقتا میگم خدایا واقعا داری ما رو میبینی؟
اما یاد این جمله که میفتم آروم میشم :
مگر میشود زندگیت را بیهوده آفریده باشد !؟ او خداوند دانه های انار است
طبق عادتی که دارم واسه نوشته هام تاریخ و ساعت میزنم
اما تکنولوژی انقد پیشرفت کرده که دیگه لازم نیست جوهر حروم کنم
طبق معمول هندزفری تو گوشمه [ کول باره آرزو هاتو کی دزدید ] ، آهنگا خیلی
خیلی خیلیییییی رو ذهن و فکر آدم رو خاطراتش تاثیر میذارن
الان با خودم فکر میکنم چی پیش میاد ، دنبال یه هولم ، یکی بیاد منو هول بده ،
بیاد مث وقتی دوچرخه سواری یادگرفتم پشتمو بگیره و یهو ولم کنه ، فقط منو یه کوچولو
هول بده ، خیلی به این هول نیاز دارم
نمیدونم شاید لازم باشه واسه شروع انقد رک باشم یا نه !
صرفا یه مطلب عشقی نیست
حرف دله ، کسی اگه میتونه کمک کنه و نظر بده
یکی هست تو قلبم که آره تو فکرمم هست
فقط خیلی دوره ، خیلی دووووووور
اصن ایران نیست ... ولی دلش اینجاس
اما نمیتونه بیاد
چی دارم میگم 😊