چگانه گویی

روا نبود که اینجوری از دلِ تو جا بمونم


روا نبود با این همه تنهایی ، تنها بمونم


حیف دلم که پیشِ تو ، موند و به هیشکی دل نبست


حیف دلِ صبوره من ، که عاشقت بوده و هست

جانگولک
۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۴۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

گاهی فکر میکنم چقدر این پنجره های بلند خوبن

همین ها که تا پیش پای آدم پایین کشیده میشن

وقتی بارون میاد ، وقتی پشت شیشه ی پنجره اسیر شدی،

وقتی اتاق کوچکتر میشه ، هی کوچکتر میشه و تو هی خفه خفه خفه تر میشی ،

چقدر این پنجره های بلند خوبن. همین ها که تا پیش پای آدم...

جانگولک
۰۲ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۰۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

گاهی ، وقتی آدما بهت نیاز دارن مهربون میشن ...


ااین درسته ؟ شاید آره ، شایدم نه ... اما من یکی رو میشناسم همینجوری مهربونه


واقعا چرا ؟ چرا دنیا سخت میگیره به این بعضیا


بعضی وقتا میگم خدایا واقعا داری ما رو میبینی؟


اما یاد این جمله که میفتم آروم میشم :


مگر میشود زندگیت را بیهوده آفریده باشد !؟ او خداوند دانه های انار است

جانگولک
۰۲ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۲۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

طبق عادتی که دارم واسه نوشته هام تاریخ و ساعت میزنم 


اما تکنولوژی انقد پیشرفت کرده که دیگه لازم نیست جوهر حروم کنم


طبق معمول هندزفری تو گوشمه  [ کول باره آرزو هاتو کی دزدید ] ، آهنگا خیلی


خیلی خیلیییییی رو ذهن و فکر آدم رو خاطراتش تاثیر میذارن 


الان با خودم فکر میکنم چی پیش میاد ، دنبال یه هولم ، یکی بیاد منو هول بده ،


بیاد مث وقتی دوچرخه سواری یادگرفتم پشتمو بگیره و یهو ولم کنه ، فقط منو یه کوچولو


هول بده ، خیلی به این هول نیاز دارم 

جانگولک
۰۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

نمیدونم شاید لازم باشه واسه شروع انقد رک باشم یا نه !


صرفا یه مطلب عشقی نیست

حرف دله ، کسی اگه میتونه کمک کنه و نظر بده


یکی هست تو قلبم که آره تو فکرمم هست

فقط خیلی دوره ، خیلی دووووووور


اصن ایران نیست ... ولی دلش اینجاس

اما نمیتونه بیاد 


چی دارم میگم 😊

جانگولک
۰۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر