چگانه گویی

زنبوره بی ادب

پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۵ ب.ظ

نشسته بود روی مبل و داشت به درختای تو حیاط نگاه میکرد 

و گربه ای که تو کمین گنجیشکای روی درخت لحظه شماری میکرد تا پای یه بچه گنجشک بلغزه و ....


روز - خارجی - حیاط

اومد تو حیاط و رو تخت نشست ، بوی نعنا به دماغش میخورد خیلی خسته بود ، دیشب تا صبح نخوابیده بود و داشت با کسی که دوسش داره حرف می زد ... همینجوری تو فکر عشقش بود که 

بوووومب دنگگگگ ، پمپ آب روشن شد یه نگاه به پمپ آب انداخت و دید گربه ی فرصت طلب هنوز زیر درخت تو کمینه ، یه دمپایی پرت کرد طرفش .... اما ، هههه گربه های امروزی اگه بهشون بگی بالا چشمت ابروئه‌،‌میان میخورنت

هوا خیلی گرم بود ، دوباره رفت تو فکر ... فکر کرد چی پیش میاد ، چی میشه

به آسمون نگاه کرد تا شاید مث شب ستاره بارون باشه ، اما نمیشد به آسمون نگاه 

کرد چون خورشید خانم ترکونده بود ...

وییززززززززز 

روز - داخلی

زنبوره دیگه شوخی که نیست 😂

فرار کردم ، آخه دقت کردم دیدم تو لونه زنبور بودم 😞

تمام حسم هم پرید ، الآن یادم اومد باید قرآن بخونم یه جزء

نمیدونم چی میشه ، اما فکر میکنم دوست داشتنه یه نفر خیلی خوب و قشنگه

وایی زنبورش خیلی بزرگ بود من برم استراحت کنم ...



۹۴/۰۳/۰۷ موافقین ۳ مخالفین ۰
جانگولک

نظرات  (۴)

هههه دلم واست تنگ شد😘💜😔😔😔😔😔😭😭😕😕
پاسخ:
فدات بشم 💖💖💖
۱۰ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۵ نـیلو بانـو :)
?!?

:O 

ما که نفهمیدیم چی شـد !!!


۱۰ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۵ نـیلو بانـو :)
سلام دوست خـوبم ...

با مطلب " خـــدا حافـظ استرس " به روزم

خوشحـال می شم تشریف بیارید :)

پاسخ:
سلام....چشم ....حتما
سلام
من که چیزی نفهمیدم از این پست:(!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
سلام سلام
کل حرفم این بود که آدم اگه یکیو دوست داشته باشه چه خوبه


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی